امروز هم گذشت فردا نیز می گذرد...

نمیدانم ولی زندگی معنایی ندارد...

چرا به خدا نزدیک نمیشم...

چرا دور تر دورتر میشیم...

پس ارباب من چی؟

میدونم نوکر خوبی نبودم...

میدونم نمک خوردم نمکدون شکوندم...

میدونم میدونید چی تو دلمه...

میدونم میدونید چقدر دوستون دارم...

نشه دستم رها کنیداااا...

شیطونی کردم ... داد و بی داد کردم نشنیده بگیرید...

دستم همیشه به سوی شما بلنده...

شما که غریبه و آشنا براتون فرق نداره...

ما رو به حساب غریبه ها برس...

چون میدونم اونا رو بیشتر از من تحویل میگیرید...

الهی ...روزهای زندگیم را بدون اهل بیت نگذرونم...

همیشه یاد اوری کن ...

یاد خدا آرامش دهنده قلب هاست...

شکر...

نظرات شما عزیزان:

کتی

ساعت20:57---27 مهر 1391

[وب سایت]

دوستي رو از زنبور ياد نگرفتم كه وقتي از گلي

جدا ميشه ميره سراغ گل ديگه.....

بلكه دوستي رو از ماهي ياد گرفتم

كه وقتي از آب جدا ميشه مي ميره


مثل هميشه بيست بيستی
موفق باشی

هانیه

ساعت14:17---22 مهر 1391

[وب سایت]

سلام ممنون بهم سر زدی وبت خیلی خوشگله بازم بهم سر بزن مرسی

m.k

ساعت1:36---20 مهر 1391

دلت دریاست می دانم...
پر از احساس بارانی و این زیباست
می دانم...

m.k

ساعت1:32---20 مهر 1391

دارم می ترسم از خوابی که شاید هر دومون دیدیم
از این که هر دومون با هم خلاف کعبه چرخیدیم
واسه کندن از این برزخ گریزی غیر دنیا نیست
نمی دونم ولی شاید بهشت اندازه ی ما نیست...

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: